تعهد...
این حکایت بخونید اگه مختون سوت نکشید هرچی دلتون خواست بگید
چقدر ما نسبت به کارمان تعهد داریم؟
یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود، تعریف کرده است که:
که روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم.
رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک
ماشین بود. بی اختیار ایستادم. مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی
ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از تمیز کردن ماشین و
تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت چند متر آن طرفتر، در ایستگاه
اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد.
به او نزدیک شدم و پرسیدم: «مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نبود؟»
نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: «من کارگر کارخانه ای هستم که آن
ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و
نامرتب جلوه کند.»
- ۹۳/۰۵/۳۰