بی مزار...محسن

...نفس سوخته را مرهم ودرمانی نیست....

بی مزار...محسن

...نفس سوخته را مرهم ودرمانی نیست....

مشخصات بلاگ
بی مزار...محسن
پیام های کوتاه
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۳ , ۲۲:۲۱
    مرض
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

تمیز...

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۴ ب.ظ

واسه چی هر هفته میری کلیسا؟!

 

یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته، رُزی، خانم نسبتا مسن محله داشت از کلیسا برمیگشت ...

واسه چی هر هفته میری کلیسا؟!

 

یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته، رُزی، خانم نسبتا مسن محله داشت از کلیسا برمیگشت ...

در همین حال نوه اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت: مامان بزرگ، تو مراسم امروز، پدر روحانی براتون چی موعظه کرد؟!

خانم پیر مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت: عزیزم، اصلا یک کلمه اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم!!!

نوه پوزخند ی زد و بهش گفت: تو که چیزی یادت نمیاد ، واسه چی هر هفته همش میری کلیسا ؟!!

مادر بزرگ تبسمی بر لبانش نقش بست. خم شد سبد نخ و کامواش رو خالی کرد و داد دست نوه و گفت: عزیزم ممکنه بری اینو از حوض پر آب کنی و برام بیاری؟!

نوه با تعجب پرسید: تو این سبد؟ غیر ممکنه ، با این همه شکاف و درز داخل سبد آبی توش بمونه!!!

رزی در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرا ر کرد: لطفا عزیزم!

دخترک غرولند کنان و در حالی که مادربزرگش رو تمسخر میکرد، سبد رو برداشت و رفت ، اما چند لحظه بعد، برگشت و با لحن پیروزمندانه ای گفت: من میدونستم که امکان پذیر نیست، ببین حتی یه قطره آب هم ته سبد نمونده! 

مادر بزرگ سبد رو از دست نوه اش گرفت و با دقت زیادی وارسیش کرد گفت: آره، راست میگی اصلا آبی توش نیست، اما بنظر میرسه سبده تمیزتر شده، یه نیگاه بنداز ...!


برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir


  • سیدمحسن علوی

نظرات  (۱)

احسنت...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

كد ماوس


  • گروه طراحی